فرار از کتابخانه ی آقای لمونچلو28611

معرفی کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلوکتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو نوشته کریس گرابنستاین است که با ترجمه مژگان ایمانی منتشر شده است. کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو یکی از کتاب های انتشارات پرتقال است. انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت ترین کتاب ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.درباره کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلولوییجی لمونچلو، نابغه ساخت بازی های فکری است او یک بازی بزرگ و هیجان انگیز طراحی می کند. کایل و دوستانش باید نشانه هایی را که در کتابخانه گذاشته شده، کنار هم بگذارند و راه بیرون رفتن از کتابخانه را پیدا کنند. کایل و دوستانش به دو گروه تقسیم می شوند. اما این مسابقه فقط یک برنده خواهد داشت.خواندن کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو را به چه کسانی پیشنهاد می کنیماین کتاب را به تمام کودکان علاقه مند به داستان پیشنهاد می کنیم.بخشی از کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلوکایل خیلی زود فهمید که جواب این معما یک کوارتِر و یک نیکِل است، چون توی کارت نوشته شده بود که فقط یکی از آن ها نباید نیکل باشد؛ پس او به یک نیکِل و یک کوارتِرِ 1۹۸۲ نیاز داشت.این هم آسان بود!پدرشان یک شیشهٔ قدیمی آب سیب را که پُر از سکه های مختلف بود، در اتاق کارش توی زیرزمین نگه می داشت. برای همین بود که کایل و مایک هر دو سعی داشتند که زودتر از دیگری به آنجا برسند.مایک با سرعت از درِ جلو وارد خانه شد. لبخند گشادی روی لب های کایل نشست. او عاشق این جور مسابقه ها با مایک و کِرتیس بود؛ چون به عنوان برادر کوچک، این تنها زمانی بود که می توانست آن ها را در شرایط عادلانه شکست بدهد.بازی های فکری این خوبی را داشتند که قوانینشان برای همه یکسان بود. موفقیت در این بازی، به درست انداختنِ تاس و به دست آوردن کارت راهنمای مناسب بستگی داشت. با کمی زرنگی و تلاش جانانه، هر کسی می توانست برندهٔ این بازی ها باشد.به خصوص امروز که مایک با انتخاب راه داخل خانه به زیرزمین، امتیازِ جلوبودن از کایل را از دست داده بود. مسیری که او می رفت، دویدن از دَمِ درِ ورودی به انتهای خانه و پایین رفتن از پله ها تا اتاق کار بود.اما کایل میان بُر می زد. او از روی چندتا درختچه پرید و با یک لگد، پنجرهٔ کوچک زیرزمین را باز کرد. وقتی تهِ کفشش به قاب پنجره خورد، صدای شکستن چیزی را شنید، اما اهمیتی نداد؛ مسئلهٔ مهم، بردن مسابقه از برادر بزرگش مایک بود.