هیچ چیز برای از دست دادن، همه چیز برای به دست آوردن244046
قیمت اصلی ۱,۲۰۰,۰۰۰ ریال بود.۹۰۰,۰۰۰ ریالقیمت فعلی ۹۰۰,۰۰۰ ریال است.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
ناشر | |
---|---|
مؤلف | |
مترجم | |
سال چاپ | |
نوبت چاپ | |
اندازه کتاب | |
نوع جلد | |
تعداد صفحات | ۳۲۰ صفحه |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۶۴۱۲۹۵۷ |
معرفی کتاب هیچ چیز برای از دست دادن، همه چیز برای به دست آوردندر کتاب هیچ چیز برای از دست دادن، همه چیز برای به دست آوردن، نوشته رایان بلیر، داستان زندگی او را در راه رسیدن به موفقیت میخوانید. درباره کتاب هیچ چیز برای از دست دادن، همه چیز برای به دست آوردن رایان بلیر فردی است که از بدترین شرایط، خودش را تبدیل به یک کارافرین موفق و ثروتمند کرده است. درواقع کتابی که میخوانید مصداقی بر حقانیت این موضوع است که میتوان با داشتن اراده قوی و تکیه بر داشتهها و امید به خداوند، خود را از منجلاب نجات داد و حتی تبدیل به بهترین شد.رایان بلیر در این کتاب زندگیاش را از کودکی تا بزرگسالی بازگو میکند. او قبل از این که یک مرد موفق و ثروتمند شود، یک پسربچه با سابقه جنایی بود که تجربهٔ جنایتهای خیابانی داشت اما زندگی اش با خواست و اراده خودش متحول شد و توانست به یک کارآفرین مولتی میلیونر تبدیل شود. حالا او تجربیات و داستان زندگی خودش را در این کتاب با شما درمیان میگذارد.در این کتاب رایان بلیر به شما کمک میکند و ترفندهایی به شما میآموزد تا بتوانید بدون دردسر، کسبوکار موردنظرتان را راهاندازی کنید و به انجام شغل دلخواهتان مشغول شوید. این کتاب حقیقتی فوقالعاده از تلاش و همت بالای یک فرد برای رسیدن به آرزوهایش را به شما نشان میدهد. بخشهای مختلف این کتاب میتواند راهنمایی خوبی برای شروع یک کسبوکار جدید به شما بدهد. کاری که به آن علاقه داشته باشید و در ادامه برای آن تلاش کنید. خواندن کتاب هیچ چیز برای از دست دادن، همه چیز برای به دست آوردن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم این کتاب برای همه به ویژه کسانی که نیازمند اندکی امید بیشتر برای تغییر و تحول زندگی خود هستند، الهامبخش است.بخشی از کتاب هیچ چیز برای از دست دادن، همه چیز برای به دست آوردنپدرم جزء طبقهٔ متوسط جامعه بود، اما طوری زندگی میکرد که انگار در میان اشراف و پولدارانِ جامعه بزرگ شده است. او با پول قرضی سرمایهگذاری میکرد، در واقع خیلی از آمریکاییها هم همین کار را میکنند. برای خرید ماشینش از دیگران پول گرفت، پول قرض کرد تا خانه بخرد، تا آخرین پول جیبش را صرف دکوراسیون و طراحی داخلی خانهمان کرد، چون اینطوری احساس میکرد اهمیت بیشتری پیدا میکند. فراتر از حد خودش زندگی کرد و به همین خاطر برای اینکه بتواند با این قضیه کنار بیاید، به مصرف مواد مخدر روی آورد؛ همین موضوع هم باعث بدبختی و نابودیاش شد.یک روز بعد از ظهر داشتم با دوستانم در حیاط پشتی بازی میکردم و با کمال تعجب دیدم که پدرم زودتر از همیشه به خانه آمد. در چهرهاش شرمندگی و خجالتی بود که تا به حال ندیده بودم. پدرم کارش را از دست داده بود. این را هم من بعداً از مادرم فهمیدم که مچ او را در حال کشیدن شیشه، در حمام گرفته بود و مدیر اجرایی شرکتی که پدرم معاون رئیسش بود، بالاخره از قضیهٔ مصرف موادش باخبر شده بود و زیرآبش را پیش پلیس زده بود تا دستگیرش کنند.اینجوری بود که پدرم شغلش را از دست داد و حالا شغلش، اعتیاد به کشیدن مواد شده بود. در آن زمان، هنوز سه تا از ما بچهها در خانه بودیم، آخر خواهر بزرگترم مدتها قبل از این ماجرا، به شهر دیگری مهاجرت کرده بود. انگار شکست پدرم، بهانهای دست ما سه بچه داد که خیلی وقت است دنبالش بودیم، به نظر میرسید زندگی همهٔ ما یک جورهایی از هم پاشیده شد. آنها هم، یکی یکی، خانه را ترک کردند تا اینکه فقط من مانده بودم با پدر و مادرم. یک خواهرم با نامزد معتادش به شهر دیگری رفتند و دیگری هم فرار کرد و مدتها در خیابان زندگی کرد. در آخر، وقتی که فقط من و پدر و مادرم در خانه مانده بودیم، من نفر آخری بودم که زندگیام از هم پاشیده شد.پدرم عاشق این بود که با کلکسیون تفنگهایش پز بدهد و آنها را به همه نشان بدهد و من هم دوست داشتم این کار را بکنم چون از اسلحه خوشم میآمد. یکبار، چند روز بعد از اینکه تفنگهای پدرم را به دوستانم نشان دادم، برادر بزرگتر بهترین دوستم، دزدکی به خانهٔ ما آمد و همهٔ اسلحهها را دزدید. تا چند سال بعد متوجه نشدم که چه کسی این کار را کرده است، اما در آن زمان، دیگر مهم نبود، چون پدرم فکر میکرد من این کار را کردهام.آن موقع، کشیدن شیشه او را پارانوئید کرده بود و نسبت به قبل خیلی عصبی و خشنتر شده بود. قسم میخورد که من آنها را دزدیده و فروختهام و تهدیدم میکرد که اگر آنها را به او برنگردانم، مرا میکشد. بعد از تمام چیزهایی که در زندگیام دیده بودم، میدانستم که دوست ندارم منتظر عواقب این موضوع بمانم. چون خطرناک بود. آن شب، به خواهرم استفانی تلفن زدم و به او گفتم: «این حرف پدر جدیه. بابا قسم خورد که اگه تفنگهاش رو بهش برنگردونم، منو میکشه، ولی من نمیدونم کی اونها را برداشته یا اینکه الان اون تفنگهای لعنتی کجان. آبجی منو نجات بده لطفاً.»
مشخصات فنی : 244046
ناشر | |
---|---|
مؤلف | |
مترجم | |
سال چاپ | |
نوبت چاپ | |
اندازه کتاب | |
نوع جلد | |
تعداد صفحات | ۳۲۰ صفحه |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۶۴۱۲۹۵۷ |
دیدگاه
دیدگاهی ثبت نشده