کتاب محدوده مرگ

نیم نگاه pdf
10%

کتاب محدوده مرگ40006


قیمت اصلی ۷۵۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی ۶۷۵,۰۰۰ ریال است.

ناموجود

ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

زبان

تعداد صفحات ۲۰۶ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۴۶۲۵۳۹۵

معرفی کتاب محدوده مرگکتاب محدوده مرگ نوشته کاترین آردن و ترجمه نگار شجاعی است. کتاب محدوده مرگ را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت ترین کتاب ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است. کتاب های پرتقال در سه گروه سنی منتشر می شوند: گروه سنی 3 تا ۶ سال، ۷ تا 11 سال و 1۲+ سال. کتاب های پرتقال در ژانرهای مختلف شامل فانتزی، طنز، رئال و بیوگرافی، ماجراجویی و معمایی، علمی/تخیلی، وحشت و جنایی و کتاب های تصویری کودکان منتشر می شوند.درباره کتاب محدوده مرگالی یک دختر یازده سالی ولی تنهاست که حوادث تلخ زیادی را از سر گذرانده است. او حالا تنها با خواندن کتاب آرامش پیدا می کند. روزی الی خیلی اتفاقی با زنی آشنا می شود که کنار رودخانه نشسته و دارد گریه می کند. زن کنار رودخانه یک کتاب در دست دارد که بی نهایت به آن علاقه مند است اما او مجبور است کتابش را داخل رودخانه بیاندازد چون خاطرات خوب گذشته را مدام برایش یادآوری می کنند. الی که عاشق کتاب است با فهمیدن این موضوع، سریع کتاب را از دست زن می قاپد و فرار می کند. اما اتفاقات عجیبی در انتظار او است…. خواندن کتاب محدوده مرگ را به چه کسانی پیشنهاد می کنیمنوجوانان بالای 1۲ سال مخاطبان این کتاب اند. بخشی از کتاب محدوده مرگبا تمام توان رکاب زد و از کنار پُشته های یونجهٔ دورتادور میدان خیابان اصلی عبور کرد. بعد به جادهٔ دِیسی پیچید و با شتاب زیاد از کنار خانه هایی چوبی رد شد که فانوس های کدوحلوایی جلوی ایوان هایشان نیشخند می زدند. با دوچرخه اش از روی دست لاستیکی خاکستری رنگی رد شد که وسط حیاط خانوادهٔ اشتاینر از توی زمین سبز شده بود و دوباره از خیابان جانسون هیل دور زد. نفس نفس زنان از مسیر شیب دار و خاکی بالا رفت.هیچ کس تعقیبش نمی کرد. اُلی با خودش فکر کرد، خُب، اصلاً چرا باید بیان دنبالم. او دیگر از محوطهٔ مدرسه خارج شده بود.اُلی دوچرخه اش را روی سراشیبی جانسون هیل رها کرد. تنها بودن توی این آفتاب دلچسب حس خوبی داشت. سمت راستش، رودخانه با درخششی نقره ای جاری بود و با سنگ ها خوش وبش می کرد. برگ درخت هایی که مثل شعلهٔ آتش در نور می درخشیدند، در اطراف رود روی زمین می ریخت. هوا خیلی هم گرم نبود، اما گرم تر از آن بود که در ماه اکتبر انتظار داری. به قدری خنک بود که باید شلوار جین می پوشیدی تا سردت نشود، اما وقتی می رفتی توی آفتاب، گرمای لذت بخشش را روی صورتت حس می کردی.از وسط کمدهای سبزرنگ رد شد. در هر طرف دیوار سی و شش کمد بود. بعد، از راهرویی گذشت که همیشه بوی سفیدکننده و ساندویچ مانده می داد. درهای ورودی را باز کرد و روی چمن های جلوی مدرسه قدم گذاشت. نور خورشید به همه جا می تابید و برگ های طلایی در خُنکای هوا می لرزیدند؛ پاییز به اِوانزبرگ شرقی آمده بود. اُلی با شادمانی نفس کشید. می خواست سوار دوچرخه اش بشود و مسیر کنار نهر را با بیشترین سرعت رکاب بزند و تا جایی که می تواند از این جا دور شود. شاید هم می پرید توی آب. آب نهر آن قدرها هم سرد نبود. خورشید ساعت 5: 5۸ دقیقه غروب می کرد، تا آن موقع وقت داشت. دمِ غروب به خانه برمی گشت. اگر دیر به خانه می رسید، بابا عصبانی می شد. البته بابا همیشه نگران بود. اُلی می توانست از خودش مراقبت کند.دوچرخهٔ آلبالویی اش مدل اِشوین بود. با دقت آن را در نزدیک ترین جا به ورودی مدرسه قفل کرده بود. توی اِوانزبرگ کسی دوچرخه نمی دزدید ـ البته شاید ـ اما اُلی عاشق دوچرخه اش بود و کسی چه می داند، شاید بعضی ها برای این که سر به سرت بگذارند، چرخ های دوچرخه ات را کش بروند و پنهانش کنند.با هر دو دستش قفل دوچرخه را گرفته بود، زبانش بیرون زده بود و همین طور با رمز قفل کلنجار می رفت. ناگهان صدای جیغی هوا را شکافت. یک نفر فریاد می زد: «اون مال منه! بده ش به من! نه… حق نداری بهش دست بزنی. نه!»اُلی به سمت صدا چرخید.بیشتر بچه های کلاس ششم روی چمن های جلوی مدرسه جمع شده بودند و کوکو زینتنر را نگاه می کردند که مثل اسپند روی آتش بالا و پایین می پرید؛ صدای جیغِ خودش بود. کوکو آن قدر خوشگل بود که او را با موجودات سرزمین پریان اشتباه می گرفتید. چشم های بادامی اش آبی و درشت بود و موهای طلایی اش در آفتاب برق صورتی رنگی شبیه توت فرنگی داشت. می توانستید تصور کنید کوکو هر روز صبح از وسط گل نرگس بیرون می آید و شیره اش را برای صبحانه سر می کشد. اُلی کمی به او حسودی می کرد. موهای قهوه ای خودش به هم ریخته و فرفری بود و هیچ کس او را با پریانی که وسط گل ها زندگی می کنند، اشتباه نمی گرفت. اُلی به خودش یادآوری کرد، لااقل اگه فیل گرین بلات یکی از وسایلم رو برداره، می تونم یه مُشت حسابی حواله ش کنم.فیل گرین بلات دفتر زرق وبرق دار کوکو را دزدیده بود. همان دفتری که وقتی آقای ایستون سر کلاس صدایش زد، آن را بست. فیل برایش مهم نبود کوکو چه قدر تلاش می کرد دفتر را از او پس بگیرد. قدش تقریباً سی سانتی متر از کوکو بلندتر بود. کوکو خیلی ریزه بود. فیل بدون هیچ زحمتی دفتر را بالای سر کوکو نگه داشته بود و داشت با نیشخند می رفت سراغ صفحه ای که می خواست بخواند. کوکو با ناامیدی جیغ کشید.فیل با صدای بلند گفت: «آهای برایان، بیا این رو ببین.»

مشخصات فنی : 40006

ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

زبان

تعداد صفحات ۲۰۶ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۴۶۲۵۳۹۵

دیدگاه

دیدگاهی ثبت نشده

Be the first to review “کتاب محدوده مرگ”