کتاب جنگی که نجاتم داد

نیم نگاه pdf
10%

کتاب جنگی که نجاتم داد29135


قیمت اصلی ۷۵۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی ۶۷۵,۰۰۰ ریال است.

ناموجود

ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

زبان

تعداد صفحات ۲۸۹ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۸۱۱۱۶۸۹

معرفی کتاب جنگی که نجاتم دادکتاب جنگی که نجاتم داد نوشته کیمبرلی بروبیکر بردلی و ترجمه مرضیه ورشوساز است. کتاب جنگی که نجاتم داد را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت ترین کتاب ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.درباره کتاب جنگی که نجاتم داد این کتاب دوجلدی سرگذشت دختری معلول به اسم آدا را در جریان جنگ جهانی دوم روایت می کند. آدا با برادرش جیمی و مادری که از داشتن دختر معلولش سرخورده و شرمنده است زندگی می کند. مادر آدا او را به خاطر معلولیت پایش در خانه حبس کرده و اجازه بیرون رفتن و ظاهر شدن در انظار عمومی را به او نمی دهد. رفتار مادر هم با آدا بسیار خشن است. او دوست ندارد کسی فرزند معلولش را ببیند چون باعث سرشکستگی اش می شود. اما شروع جنگ دوم جهانی و همزمان با آن تلاش های آدا برای راه رفتن، زندگی او را متحول می کند. آدا از جنگ خانه رها می شود به دامان جنگ خانمان سوز بزرگی بیرون از خانه می افتد. او سفری را با برادرش آغاز می کند. سفری همراه با فقر، آوارگی و بوی خون….خواندن کتاب جنگی که نجاتم داد را به چه کسانی پیشنهاد می کنیممخاطب این داستان تاثیرگذار و زیبا، نوجوانان علاقه مند به داستان اند هرچند خواندنش برای بزرگترها هم خالی از لطف نخواهد بود. بخشی از کتاب جنگی که نجاتم دادهمان روز شروع کردم. خودم را کشیدم بالا روی صندلی و هر دو پایم را روی زمین گذاشتم؛ پای چپ سالمم را، پای راست ناقصم را. زانوهایم را باز کردم، پاهایم را صاف کردم، پشتی صندلی را گرفتم و ایستادم.می خواهم خوب متوجه شوید که مشکلم چه بود. می توانستم بایستم. اگر می خواستم، می توانستم لِی لِی هم بروم، اما چهاردست وپا سرعتم خیلی بیشتر بود و خانه مان آن قدر کوچک بود که بیشتر وقت ها زحمت ایستادن به خودم نمی دادم. عضله های پاهایم، مخصوصاً پای راستم عادت نداشتند. حس می کردم کمرم ضعیف است، اما همهٔ این ها در مرحلهٔ دوم قرار داشتند. اگر تنها کار لازم صاف ایستادن بود، مشکلی نداشتم.برای اینکه بتوانم راه بروم، باید پای معیوبم را روی زمین می گذاشتم. باید همهٔ وزنم را رویش می انداختم، پای دیگرم را بلند می کردم و سعی می کردم از به هم خوردن تعادل یا درد وحشتناکی که داشتم، نیفتم.روز اول، تلوتلوخوران کنار صندلی ایستادم. آرام، کمی از وزنم را از پای چپ به پای راست دادم. نفسم بند آمد.شاید اگر از اول سعی می کردم راه بروم، حالا این قدر سخت نمی شد. شاید استخوان های پیچ خوردهٔ مچم عادت می کردند. شاید پوست نازک رویش کمی ضخیم تر می شد.شاید، اما هیچ وقت نمی توانم بفهمم و ایستادن هم هیچ کمکی به نزدیک ترشدن به جِیمی نخواهد کرد. صندلی را ول کردم. پای چپم را جلو بردم و بدنم را به جلو هل دادم. شدت درد طوری بود که انگار به مچ پایم چاقو می زدند. افتادم.بلند شو! صندلی را بگیر! تعادلت را حفظ کن! قدم به جلو! افتادم. بلند شو! دوباره سعی کن! این بار، اول پای سالم جلو، نفس عمیق، تاب دادن پای چپ به جلو و بعد… سقوط.پوست کف پای علیلم پاره شد. خون روی زمین جاری شد. بعد از مدتی دیگر نمی توانستم تحمل کنم. درحالی که می لرزیدم، روی زانو افتادم، پارچهٔ کهنه ای برداشتم و کثیفی را تمیز کردم.این روز اول بود. روز دوم بدتر شد. روز دوم، پای سالمم هم آسیب دید. صاف نگه داشتن پاهایم سخت بود. به خاطر زمین خوردن ها، روی زانوهایم کبود شده بود و زخم های پای معیوبم خوب نشده بودند. روز دوم فقط سعی کردم بایستم. درحالی که دستم به صندلی بود، ایستادم و از پنجره بیرون را نگاه کردم. تمرین کردم وزنم را از یک پا به پای دیگر جابه جا کنم. بعد روی تخت دراز کشیدم و از درد و خستگی هق هق کردم.

ویراستار:بهناز رجبی

مشخصات فنی : 29135

ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

زبان

تعداد صفحات ۲۸۹ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۸۱۱۱۶۸۹

دیدگاه

دیدگاهی ثبت نشده

Be the first to review “کتاب جنگی که نجاتم داد”