از طرف آبری، با عشق28698
قیمت اصلی ۷۵۰,۰۰۰ ریال بود.۶۷۵,۰۰۰ ریالقیمت فعلی ۶۷۵,۰۰۰ ریال است.
ناموجود
وزن | 510 گرم |
---|---|
ناشر | |
مؤلف | |
مترجم | |
سال چاپ | |
نوبت چاپ | |
اندازه کتاب | |
نوع جلد | |
زبان | |
تعداد صفحات | ۲۴۸ صفحه |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۸۶۷۵۱۹۸ |
معرفی کتاب از طرف آبری، با عشقاز طرف آبری با عشق داستانی برای نوجوانان نوشته سوزان لافلور است که در انتشارات پرتقال و با ترجمه مرضیه ورشوساز به چاپ رسیده است. درباره کتاب از طرف آبری با عشق آبری دختری است که به تازگی پدر و خواهرش را در یک تصادف از دست داده است. مادر آبری این مصیبت را تاب نیاورده و بدون هیچ توضیحی خانه را ترک کرده است. حالا آبری مانده و زندگی ای که باید با آن کنار بیاید. مامی، مادربزرگ آبری پس از مدتی پیش او می آید چون هر چه زنگ می زند کسی جواب تلفنش را نمی دهد. او متعجب از کاری که مادر آبری کرده، دختر 11 ساله را با خود به خانه میبرد. آبری باید با این اوضاع کنار بیاید و زندگی کند. او برای تسکین خودش راه هایی را امتحان می کند. مثل نامه نوشتن به دوست خیالی اش جیلی، پدر و مادرش و خواهرش، ساوانا. او قرار است خیلی چیزهای تازه را تجربه کند.خواندن کتاب از طرف آبری با عشق را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم نوجوانان علاقه مند به ادبیات داستانی را به خواندن این کتاب دعوت می کنیم. بخشی از کتاب از طرف آبری با عشق «ما معمولاً مسافرت نمی رفتیم؛ منظورم به جز این جاست که می اومدیم به مامی سر بزنیم… هیچ وقت نمی رفتیم هتلی جایی بمونیم، اما توی آوریل که بابا چند روز مرخصی گرفت، مامان گفت باحال می شه اگه بریم یه طرفی؛ برای همین با ماشین سه ساعت رانندگی کردیم تا رسیدیم به یه هتل. واقعاً باحال بود. سه روز موندیم و هر چه قدر دلمون خواست صبحونه خوردیم، توی استخر بازی کردیم، رفتیم رستوران و توی اتاقمون تلویزیون دیدیم. بعدش روز یکشنبه برگشتیم سمت خونه. اولش که وارد بزرگ راه شدیم فقط یه ذره بارون می اومد. جاده هم پر از تپه بود با کلی کامیون توش. یه کم بعد بارون تبدیل شد به سیل. من نشسته بودم پشت سر مامان که داشت رانندگی می کرد. صدای قشنگ بارون که می ریخت روی ماشین و جاده، خواب آلودم کرده بود. منم چون خسته بودم، سرم رو تکیه دادم به پنجره و خوابم برد. یادمه آخرین باری که نگاه کردم، ساوانا کتاب رنگ آمیزیش دستش بود و روی گوشش هدفون گذاشته بود… وقتی اون اتفاق افتاد، من خواب بودم. بعداً توی بیمارستان بهم گفتن یه کامیون از مسیر خارج شده و زده به ما. ماشینمون بین کامیون و نرده های وسط جاده له شده بود و چپ کرده بودیم. من فقط یه ثانیه ش رو یادمه، چون بعدش سرم کوبیده شد توی پنجره.»بریجت پرید توی حرفم: «به خاطر همینه که…»دستم را بردم سمت پیشانی ام و کشیدم روی زخمم.«نه، بعدش یه چیزی توی ماشین شکست و خورد به پیشونیم.»بریجت دوباره داشت گوش می داد. یکی از زانوهایش را بغل کرده بود، سرش را تکیه داده بود به آن و همین طور که من حرف می زدم، صاف بهم نگاه می کرد.«همون یه لحظه که بیدار شدم، صدای جیغ شنیدم. همه جام درد می کرد، اما هیچی نمی دیدم. فقط حس می کردم همه جا خیسه. هم به خاطر بارون، هم به خاطر زخمم. توی چشمام خون رفته بود و بوی استفراغ خودم می خورد به دماغم. کل چیزایی که یادم میاد، همیناست.»چند ماه را به این گذرانده بودم که فقط به آن یک لحظه فکر نکنم؛ همان دقیقهٔ وحشتناکی که به اندازهٔ یک ساعت کش آمده بود. حالا دیگر گریه نمی کردم و شکمم هم پیچ نمی خورد. بریجت کاری کرده بود که شجاع بشوم.«بعد که به هوش اومدم، توی بیمارستان بودم. خیلی ترسیده بودم و نمی دونستم چرا تنهام. همه جام درد می کرد و تمام تنم کبود شده بود. بعد بهم گفتن اگه یه ذره صبر کنم، می تونم مامان رو ببینم. هِی از خودم می پرسیدم چرا دربارهٔ بقیه هیچی نمی گن؟ بابا؟
مشخصات فنی : 28698
وزن | 510 گرم |
---|---|
ناشر | |
مؤلف | |
مترجم | |
سال چاپ | |
نوبت چاپ | |
اندازه کتاب | |
نوع جلد | |
زبان | |
تعداد صفحات | ۲۴۸ صفحه |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۸۶۷۵۱۹۸ |
دیدگاه
دیدگاهی ثبت نشده