زنی که هر روز راس ساعت ۶ صبح می آمد! (ادبیات جهان ۲)59664

توضیحات اثری است از گابریل گارسیا مارکز به ترجمه نیکتا تیموری و چاپ انتشارات آریابان. مجموعه ای از داستان های کوتاه به قلم بزرگ ترین نویسنده کلمبیایی، مردی که به خاطر رمان “صد سال تنهایی” اش در سال 1982 جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. او همواره از حقایق می نویسد و گاه حوادثی شگفت انگیز را روایت می کند که در عالم حقیقت نمی گنجند، اما به گونه ای زیبا، که خواننده تمایل دارد آن ها را باور کند. آن روی دیگر مرگ، لک لک ها در نیمه شب، نابسامانی های سه احمق، سومین تسلیم، «ایوا» درون گربه خویش و… عناوین داستان های این کتاب اند.ناگهان دریافت که زیبایی اش نیز در آستانه فنا قرار دارد. احساس کرد که زیبایی، همانند یک غده ی بدخیم، جسمش را دچار ناراحتی کرده است. هنوز هم نوعی برتری که در سن بلوغ، بدنش را به احاطه ی خویش در می آورد، در ذهنش جای می گرفت… همان برتری که اینک –با وضع موجودی که به فرجام کار می رسید/ جدا افتاده بود.چه کسی خبر داشت که به کدامین سو؟. دیگر نمی شد تکرار دیگری را تحمل کرد. می بایستی آن خصوصیت بی اهمیت را از شخصیت خود دور بیندازد. در نقطه ای از اطراف و شاید هم مانند یک روپوش بی مصرف، آن را روی جا رختی یک رستوران پست باقی می گذاشت…