ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد – نجات زامبی ماهی (جلد ۱)

نیم نگاه pdf
10%

ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد – نجات زامبی ماهی (جلد ۱)34128


قیمت اصلی ۷۵۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی ۶۷۵,۰۰۰ ریال است.

ناموجود

وزن 510 گرم
ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

زبان

تعداد صفحات ۱۹۳ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۸۱۱۱۵۰۴

معرفی کتاب ماهی چاق گنده من که زامبی شد؛ جلد اولجلد اول کتاب ماهی چاق گنده من که زامبی شد، داستانی از مو اوهارا، نجات زامبی ماهی نام دارد. این سری رمان های پرفروش که به سرعت در فهرست نیویورک تایمز جا گرفتند، درباره یک ماهی است که بعد از یک سری آزمایش های عجیب و غریب به زامبی تبدیل شده است.انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت ترین کتاب ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.درباره کتاب ماهی چاق گنده من که زامبی شد؛ جلد اولکتاب ماهی چاق گنده من که زامبی شد، از سری رمان های پرفروش مو اوهارا است که اولین بار در سال۲013 منتشر شد. اما داستان از چه قرار است؟مارک، برادر بزرگ تر تام تصمیم می گیرد به دانشمندی خبیث تبدیل شود. البته او معمولا همینطوری هم کمی خبیث هست، اما وقتی برای جشن تولدش یک بسته کامل وسایل آزمایشگاهی هدیه می گیرد، تصمیمش خیلی جدی می شود. بهرحال او آزمایش های خبیثانه اش را آغاز می کند و همه را روی ماهی قرمزی به اسم فرانکی انجام می دهد. عجیب تر اینکه مامان هم فکر می کند این آزمایش ها برای مدرسه است و به او اجازه می دهد. او فرانکی را در یک ماده عجیب و چسبناک قرار می دهد…تام و دوستش پرادیپ برای اینکه او را نجات دهند با باتری به فرانکی شوک وارد می کنند و او را به زندگی برمی گرداند. ولی ماهی کمی عوض شده است. البته بهتر است بگوییم خیلی بیشتر از کمی. او به یک زامبی تبدیل می شود! فرانکی می خواهد انتقام بلایی را که سرش آمده است بگیرد…کتاب ماهی چاق گنده من که زامبی شد؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم کتاب ماهی چاق گنده من که زامبی شد؛ جلد اول سرآغازی است برای ورود به دنیایی پر از ماجراهای خنده دار و سرگرم کننده و کمی هم عجیب و غریب. اگر از خواندن داستان هایی با این سبک لذت می برید، حتما این کتاب را بخوانید.درباره مو اوهارامو اوهارا، بازیگر و نویسنده آمریکایی است. او در پنسیلوانیا بزرگ شد و بعد به لندن مهاجرت کرد. در لندن به حرفه بازیگری مشغول شد و برنامه های کمدی اجرا کرد. او در فستیوال های بسیاری در ادینبورگ و لندن اجرا داشت. کاری که مو اوهارا بعد از آن شروع کرد، قصه گویی و سفر به سراسر انگلستان بود. بعد از این تجربه تصمیم گرفت که نوشتن کتاب کودک را به عنوان شغل خود امتحان و انتخاب کند. بخشی از کتاب ماهی چاق گنده من که زامبی شد؛ جلد اولما قبلاً هم ماهی قرمز داشتیم. آن ها را توی جشن کلیسا و با پرتاب کردن توپ های پینگ پنگ توی تنگی که ماهی ها در آن شنا می کردند، برنده شده بودیم، اما خیلی زنده نمانده بودند. مامان می گفت به خاطر این است که توپ های پینگ پُنگ توی سرشان خورده و ضربه مغزی شده اند.من هم وقتی چهار سالم بود، ضربه مغزی شدم. داشتم می دویدم که اتفاقی با در ورودی خانه تصادف کردم، چون مارک درست همان موقع در را به صورت اتفاقی بسته بود و باز هم به صورت کاملاً اتفاقی داد زده بود: «بدو تام، بدو!» این ماجرا به روزهایی برمی گردد که مارک فقط بدجنس بود، هنوز خبیث نشده بود!یادم می آید که دکتر نور چراغ قوه کوچکی را توی چشم هایم انداخت و پرسید که آیا می توانم تمام توپولوها را نام ببرم.من در جواب گفتم توپولوها اصلاً باحال نیستند و بعد روی کفش های دکتر بالا آوردم، نه از روی بدجنسی، یک جورهایی مجبور بودم. دکتر گفت من ضربه مغزی شده ام و باید شب را توی بیمارستان بمانم تا وضعیتم تحت کنترل باشد.فردای روزی که مارک صاحب وسایل آزمایشگاه شد، با یک کیسه پلاستیکی که تویش یک ماهی قرمز بود، از مدرسه به خانه برگشت و یک راست از پله ها بالا رفت. من و مامان هم دنبالش رفتیم.من پرسیدم: «رفته بودی جشن کلیسا؟»نگاهی به من انداخت و درحالی که هدفون هایش را از گوشش بیرون می کشید، گفت: «کودن، این رو از فروشگاه حیوانات خونگی خریده م، واسه کلاس علوم این هفته.»«آخه ماهی واسه چه کاری…» پیش از آنکه مامان سؤالش را تمام کند، مارک از توی کیفش نامه ای درآورد و گذاشت کف دست مامان.مامان بلند خواند: «کلاس هفتم میم آزمایش هایی درباره تأثیرات آلودگی بر موجودات دریایی انجام خواهد داد. دانش آموزان، فردا عکس هایی از آزمایش های خود را در کلاس نشان خواهند داد.» مامان به مارک نگاه کرد و همین طوری که از پله ها پایین می آمد، گفت: «بسیار خب، اگه واسه تکلیف مدرسه ست، اشکالی نداره، دست کم داری یه کاری به نفع طبیعت انجام می دی.»مارک روپوش سفید دانشمندی اش را پوشید و جعبه وسایل آزمایشگاه را بیرون آورد. همین طور که داشت درِ جعبه را باز می کرد، من دوباره حس کردم هزارپا توی دلم وول می خورد. وقتش رسیده بود که مارک یکی از آن خنده های «یوهاهاهایی» دانشمند خبیث را سر بدهد، اما انگار هنوز مانده بود تا راه و چاه را یاد بگیرد.مامان از پایین پله ها داد زد: «مارک، تا من می رم خرید، مراقب برادرت باش! زود برمی گردم.» صدای بسته شدن در را که شنیدم، به مارک نگاه کردم.معمولاً به محض اینکه مامان بیرون می رفت، مارک شروع می کرد به اذیت کردن من. مثل وقتی که مچم را موقع خواندن کلکسیون عتیقه اش از کتاب های مصور «بازگشت حمله اشباح زامبی» گرفت و من را توی حوله حمام پیچید و گذاشت توی دریچه ای که برای ورود گربه به خانه تعبیه شده بود. دست آخر به خاطر شکایت همسایه ها از داد و فریاد من بود که مامان از سر کار به خانه برگشت و نجاتم داد.یادش به خیر! یاد روزهای خوب گذشته که مارک فقط خیلی بدجنس بود، اما حالا او تبدیل به یک دانشمند خبیث واقعی شده بود و آن قدر مشغله داشت که فرصت نمی کرد به این فکر کند که مرا جایی بچپاند یا گیر بیندازد….

ویراستار:شهرام بزرگی ویراستار:شبنم حیدری پور ویراستار:شیرین هدایی

مشخصات فنی : 34128

وزن 510 گرم
ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

زبان

تعداد صفحات ۱۹۳ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۸۱۱۱۵۰۴

دیدگاه

دیدگاهی ثبت نشده

Be the first to review “ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد – نجات زامبی ماهی (جلد ۱)”