نیم نگاه pdf
10%

پخمه171510


قیمت اصلی ۱,۸۰۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی ۱,۶۲۰,۰۰۰ ریال است.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

ناشر

موضوع

مؤلف

مترجم

ویراست

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

مخاطبین

تعداد صفحات ۲۸۸ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۳۷۹۱

معرفی کتاب پخمهکتاب پخمه، اثری از عزیز نسین، نویسنده ی طنزپرداز ترک درباره ی مردی به نام پخمه است که مصداق بارز این ضرب المثل است: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!پخمه عزیز نسین را با ترجمه ی رضا همراه بخوانید و از طنز تلخ آن لذت ببرید.درباره ی کتاب پخمهعزیز نسین داستان بلند طنزآمیز پخمه را در قالب وقایع روزمره ی اجتماعی نوشته است. این داستان روایت زندگی مردی به نام «پخمه» است. او تلاش می کند که زندگی سالمی داشته باشد. اما از بخت بدش در جامعه ای گرفتار شده است که همه ی افراد در مسیر مخالف او هستند. با این شرایط قدم در مسیر درست گذاشتن هر روز سخت تر و سخت تر می شود. اوج داستان اینجا است که او برای دست و پا کردن یک زندگی معمولی و به دوراز هرگونه دروغ و دزدی تلاش می کند ولی در نهایت به جرم گناه ناکرده به زندان می افتد.کتاب پخمه را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم اگر از خواندن کتاب های طنز لذت می برید، کتاب پخمه را بخوانید. پخمه برای کسانی که آثار دیگر عزیز نسین را دوست داشته اند نیز کتابی جذاب و خواندنی است. درباره ی عزیز نسینمحمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزنویس ۲0 دسامبر 1۹15 در استانبول به دنیا آمد. ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را به عنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چه کاره ای؟» است. او که سردبیری گاهنامه طنز را بر عهده داشت، به دلیل دیدگاه های سیاسی اش، چندین بار به زندان افتاد. داستان های کوتاه عزیز نسین در ایران به دست مترجمان مختلفی مانند ثمین باغچه بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شد و در سراسر دنیا آثار او را به سی زبان می خوانند. عزیز نسین از یک سوقصد از طرف گروه های افراطی در حادثه آتش سوزی هتل جان سالم به در برد و در نهایت در ۶ ژوئیه 1۹۹5 در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست. بخشی از کتاب پخمهاصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هرچه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پله ها پایین فرستادند! و از مخلص با همه اهن و تولپ و اسم و رسم عکسبرداری و انگشت نگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانم ها از لای در به دست رفتگر می دهند بنده را هم تحویل بند دادند!!!نمی دانم شما هم این منظره را دیده اید؟ سابقاً بچه های شیطان و بازیگوش گربه ای را توی کیسه ای می انداختند و مدتی دور سرشان توی هوا چرخ می دادند، بعد گربه را از کیسه بیرون می آوردند و موشی جلوی او می انداختند. گربهٔ بیچاره چنان گیج و منگ بود که تا مدتی حتی موش را نمی دید و به او توجه نمی کرد!!!آن روز هنگامی که من وارد کریدور زندان شدم این حالت عیناً در وجودم پیدا شد. به قدری ناراحت و گیج بودم که حتی حرف های دو سه نفری را که اطرافم جمع شده بودند و به من دلداری می دادند نمی شنیدم.اما از آنجایی که انسان در برابر حوادث نرمش زیادی دارد و در مقابل پیشامدها خیلی زود تسلیم می شود، من هم زودتر از آنچه فکر می کردم حالم تغییر کرد.به خصوص حادثه ای که پیش آمد بیشتر به این تغییر حالتم کمک کرد.توی شش و بش غم و غصه بودم و مثل بچه های یتیم زانوهایم را بغل کرده و ماتم گرفته بودم که سر و صدایی در کریدورها بلند شد و عدهٔ زیادی از زندانی ها به طرف در خروجی راه افتادند. بعضی ها با خنده و شوخی و عده ای با سر و صدا چیزهایی می گفتند، که از میان همهٔ آنها من کلمه «پخمه» را می فهمیدم. معلوم شد زندانی تازه ای را دارند می آورند که با اکثر بر و بچه ها آشناست. هرکسی یک چیزی می گفت:_ بچه ها «پخمه» را آوردند._ اوه! سر و لباسش رو ببین!_ چه آدم شده!_ هنوز رختخوابش جمع نشده برگشت!_ اینو میگن آدم حسابی!_ آقای مهندس قلابی را نیگا کنین!غم و غصهٔ خودم یادم رفت، مثل سایرین جلوی در رفتم و منتظر شدم تا این «پخمه» را که این همه بچه ها برایش ابراز احساسات می کردند بهتر ببینم.

مشخصات فنی : 171510

ناشر

موضوع

مؤلف

مترجم

ویراست

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

مخاطبین

تعداد صفحات ۲۸۸ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۳۷۹۱

دیدگاه

دیدگاهی ثبت نشده

Be the first to review “پخمه”