کتاب یادداشت های راننده نیمه شب

نیم نگاه pdf
10%

کتاب یادداشت های راننده نیمه شب200140


قیمت اصلی ۴۹۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی ۴۴۱,۰۰۰ ریال است.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

وزن 510 گرم
ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

تعداد صفحات ۱۷۴ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۴۶۲۷۶۰۳

معرفی کتاب یادداشت های راننده نیمه شبکتاب یادداشت های راننده نیمه شب نوشته جردن ساننبلیک و ترجمه مینا شهری است. کتاب یادداشت های راننده نیمه شب را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت ترین کتاب ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.درباره کتاب یادداشت های راننده نیمه شب داستان درباره پسری به اسم الکسی گرگوری است. او شانزده سال دارد و پدر و مادرش از هم جدا شده اند. الکس بسیار از این طلاق عصبانی است برای همین تصمیم می گیرد که ماشین را بردارد و پیش پدرش برود اما در راه تصادف می کند و مجبور می شود در یک مرکز خدمات اجتماعی کار کند. او در این مرکز با پیرمرد بداخلاقی آشنا می شود که هیچکس نتوانسته بیشتر از چند ساعت تحملش کند اما الکس با دیگران فرق دارد و بین آنها دوستی عمیقی شکل می گیرد دوستی ای که هر دو را متحول می کند.خواندن کتاب یادداشت های راننده نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم نوجوانان بالای 14 سال مخاطبان این کتاب اند. بخشی از کتاب یادداشت های راننده نیمه شبصبح روز بعد، با دو تجربهٔ جدید مواجه شدم که هر دو آزاردهنده بودند. قبلاً هیچ وقت این قدر کسل و بدحال از خواب بیدار نشده بودم؛ اما خب، همیشه برای همه چیز اولین باری هست.قبل از اینکه چشم های خواب آلود و چسبناکم را باز کنم، سایه ای از مقابلم رد شد. بهش التماس کردم کمکم کند. «سارج، سارج! می شه یه کم بهم آب بدی؟ آب لطفاً! خدایا آب!» صدایی که جوابم را داد، آن قدر دوست داشتنی بود که بدون نگاه کردن شناختمش. «صبح به خیر الکس! تبریک می گم. تو دستگیر شدی و شب رو به همهٔ ما زهرمار کردی. ماشین هم که بدجوری داغون شده. راستی، سارج دیگه کیه؟» با صدایی که انگار از ته چاه درمی آمد، گفتم: «سلام مامان!»بعد از اینکه بالاخره چشم هایم را باز کردم، آفتابی که مستقیم از پنجره می تابید روی صورتم، من را تقریباً از حال برد. اما قبل از اینکه در کمال آرامش، دوباره بیهوش شوم، مامان محکم بغلم کرد و گفت: «اوه الکس! عزیزدل مامان!» بی حال و بریده بریده گفتم: «مامان! من خوبم.» مامان نگاهش را دزدید و اشکی را که از گوشهٔ چشم هایش جاری شده بود، پاک کرد. «نه خوب نیستی.» بعد ناگهان صدایش اوج گرفت و تشر زد: «تو احمقی!» بعد محکم کوبید روی بازوی من، همان کاری که پدرم همیشه می کرد. داشتم جای ضربهٔ او را با احتیاط وارسی می کردم که صدای بلند بابا پیچید توی اتاق. «خب ژانت عزیز! چرا حالا که اینجاییم، پسرمون رو تا حد مرگ کتک نمی زنی؟ تازه سردخونه هم همین پایینه و همه چی حاضر و آماده ست!»«لازم نکرده به من بگی ʼژانت عزیز’، سایمون! تقصیر توئه که پسرمون الان روی این تخت خوابیده. اون هم این طور… این طور… این طور…»پریدم وسط حرفش: «کتک خورده؟»هر دو با هم فریاد زدند: «خفه شو!»می بینی؟ مامان و باباها حتی اگر طلاق هم گرفته باشند، وقتی پای بچه هایشان وسط باشد، می توانند به تفاهم کامل برسند.بابا گفت: «واسه چی تقصیر من باشه؟ خودت توی خونه، با سوئیچ ماشین و اون حال خراب ولش کردی و رفتی بیرون شهر، پی خوش گذرونی.»«من با حال خراب ولش کردم؟»«دقیقاً همین کار رو کردی.»«خیلی ببخشید، اون قرص ها مال کیه که هنوز توی خونه ست؟»«منظورت چیه؟ مگه وکیل خودت نبود که گفت نمی تونم هیچ کدوم از دارایی های مشترکمون رو با خودم ببرم؟»دیگر نمی توانستم این جنگ و دعوا را تحمل کنم. رویم را برگرداندم و شروع کردم به ور رفتن با آنجای بازویم که می خارید. ناگهان انگشتم خورد به چیزی و توجهم جلب شد. به دستم یک سرم وصل شده بود! سرم دیگر برای چه بود؟ باید فوراً علتش را می پرسیدم. به زور دستم را به دکمهٔ کنار تخت رساندم و با ناامیدی درخواست کمک کردم. یک پرستار آمد توی اتاق. راهش را از میان بابا و مامانم که هنوز عصبانی بودند، باز کرد و کنار تخت من، با نگاهی پرسش گر ایستاد: «سلام. من خانم اندرسون هستم. امروز پرستاری از شما به عهدهٔ منه. چه کمکی از دستم برمی آد؟»«اوممم، سلام. اسم من الکسه و آهان! یه سؤال داشتم. می دونین چرا بهم سرم وصل کرده ان؟ مشکلی چیزی برام پیش اومده؟ می خوام هرچی هست، بدونم.» پرستار آهی کشید و جواب داد: «نه الکس! مشکل خاصی برات پیش نیومده. اما با اون چیزهایی که مامانت قبل از به هوش اومدنت برام تعریف کرد، خیلی خوش شانس بودی و خطر از بیخ گوشت رد شده.»نگاهی به بابا و مامانم انداختم. دعوایشان تمام نشده بود. کم کم داشتند به مرحلهٔ «پرتاب وسایل» نزدیک می شدند. قطعاً دلم نمی خواست کار به اینجا بکشد. اما… بگذریم. گفتم: «بله، خانم پرستار! فقط می خوام بدونم مشکلم چیه.»ناگهان مامان از بدوبیراه گفتن به خانوادهٔ بابا دست برداشت و گفت: «بله خانم پرستار! ما هم دوست داریم بدونیم واقعاً مشکلش چیه.»

مشخصات فنی : 200140

وزن 510 گرم
ناشر

مؤلف

مترجم

سال چاپ

نوبت چاپ

اندازه کتاب

نوع جلد

تعداد صفحات ۱۷۴ صفحه
شابک ۹۷۸۶۰۰۴۶۲۷۶۰۳

دیدگاه

دیدگاهی ثبت نشده

Be the first to review “کتاب یادداشت های راننده نیمه شب”